سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

 RSS 

 تعداد بازدید کنندگان
3170

 بازدید امروز: 0

 بازدید دیروز: 0

  شهید محمد رفعت آزاد

توانگرى و درویشى آنگاه آشکار شود که در قیامت عرضه بر کردگار شود . [نهج البلاغه]

خانه| مدیریت| شناسنامه | ایمیل


 RSS 


 اوقات شرعی


درباره من


لوگوی من

شهید محمد رفعت آزاد

اشتراک

 


بسمه تعالی

بعداز ظهرروزچهارم ربیع الاول‌،ربیعی که با روز سی ویکم اردیبهشت تقارن داشت از سال هجرت قمری1389سال و از هجرت شمسی1348سال می گذشت .بهاردر بهار،در آن بهار(ربیع الاول) نوگل باغ پیامبران محمد مصطفی (ص) شگفت و در این بهارغنچه ای پیراهن چکاند.وگل شد درخانه ای گلی و اتاقی کوچک اما وسیع به وسعت دل صاحبانش به واسطه نورخدا که درآن تابیده بود. پهنای عشق اهل بیت علیهم السلام.در همین سال فرزندی چشم به جهان گشود اولین کودک خانواده نوپابود.مادر لبخندی برلب داشت وپدرشاکر درگاه خداوند بود. به شکرانه این هدیه الهی  اذان درگوششی خواندند وبرنام محمد تاملی نمودند. پس کودک محمد نام گرفت.

اولین قدمها را در کوچه های خاکی جفره علیباش نهاد ولی خاک مهم نبود . مهم محمد بود که با هوش خود همه را به تحسین وادار می نمود . ما دراز او می گوید که زودتر از همسن و سالهای خود راه رفت وحرف زد . محمد نان حلالی می خورد که پدربا زحمت کارگری برسرسفره می نهاد که خود این روزی حلال،هدیه حضرت حق بود.

 محمد هنوز درابتدای راه بود بیشتراز چهار سال نداشت که دفتر زندگیش ورق تازه ایی خورد از این رو پاهایش با سنگ وخارهای جفره علیباش خداحافظی کرد وقدم دریک جای تازه نهاد . زیرا درآن زمان به خاطر احداث پایگاه هوایی بایستی دل از خانه وکاشانه قدیمی وباصفا بکندوعازم دیار نو شود به همین خاطر با پدرومادر برادران وخواهر  به یکی ازمحله های بوشهر هجرت کردند ودرجنوب محله بنمانع کنار مغدر سکنی گزیدند در اینجاهم  خبری از خانه مجلل نبود دو اتاق ساده  گلی در حیاطی کوچک.  محمد بود وآن دو اتاق ساده ولی دریک جای نو وآغاز سر فصل جدید زندگی . سال 1354محمد شش ساله راهی دبستان شد. می رفت که بادستان کوچکش قلم به دست بگیرد وکسب معرفت کند. می رفت که بادر دست گرفتن قلم، همان قلمی که خداوند به آن سوگند یاد کرده با خداوند بیعت نماید . جایگاه بیعت او باخدا مدرسه بود . مدرسه کهریزی واقع در محله بنمانع که بعد از پیروزی انقلاب  به نام شهید بزرگوارابوتراب عاشوری تغیر نام داده شد که. ابوتراب عاشوری  یکی ازروحانیون مبارز بود  که دراغاز مبارزه مردم   علیه رژیم ستمشاهی قیام کردودرمحرم سال1357 درحین وضو گرفتن توسط عوامل سازمان ساواک در منزل مسکونیش واقع در خیابان امام خمینی (ره) به شهادت رسیدند .

چهارمین سال از تحصیل محمد درحال شروع شدن بود که قیام مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) علیه رژیم پهلوی به اوج خود رسید .

 محمد با وجود سن کمی که داشت در تظاهرات ومبارزه همپای مردم شرکت می کردتااینکه انقلاب در 22 بهمن ماه 1357  به پیروزی رسید .

محمد درس خود را تامقطع پنجم دبستان درهمان مدرسه ادامه داد وباخاطراتی خوش از مدرسه شهیدعاشوری خداحافظی کرد.

سال 1358 بود که به حزب جمهوری پیوست که دران زمان توسط  شهید مظلوم آیت ا... بهشتی و یارانش  تأسیس شده بود و خود آیت ا... بهشتی رهبری آن را به عهده داشت .

 در همان سال بود که خداوند توفیق خادمی مسجد صاحب الزمان (عج) کوی بنمانع  به او عطا کرد. عشق به  اهلبیت در وجود محمد هویدا بود .از اینرو همیشه  ادارات خاصی به اهلبیت داشت و در مراسمات مذهبی حضوری  فعال داشت و از افتخارات خود را خادمی  به اهلبیت می‌دانست .

در اوایل سال 1359(ه ش) به عضویت ارتش بیست میلیونی در آمد و به ندای ولی امر خود حضرت امام جهت تشکیل ارتش بیست میلیونی. بسیج مستضعفان  لبیک گفت و در پایگاه امام جعفر صادق (ع)بوشهر  فعالیت خود را شروع کرد و به حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی مشغول گشت و خود را وقف انقلاب و نظام اسلامی نمود .

در31شهریورماه سال1359 با شلیک اولین گلوله توپ  توسط رئیس حکومت بعثی عراق صدام حسین تجاوز عراق به میهن اسلامی شروع شد و دولت عراق جنگ را با پیشروی  به سرزمین  ایران را آغاز نمود.

با اعزام نیروهای مردمی به جبهه های نبرد . محمد با وجود علاقه زیادی که برای رفتن  به جبهه داشت  اما به دلیل کمی سن  از او ثبت نام نمی کردند تااینکه بالاخره درسال 1361 بادستکاری کردن شناسنامه  تاریخ تولد خود از سال  1348 به 1345 تغیر داد و توانست بعد از کسب اجازه از پدر و مادر لباس مقدس رزم را بپوشد و راهی سرزمین نبردحق علیه باطل  شود .

 سفر اول او مصادف شد با ماه مبارک رمضان وی در یادداشتهای خود می‌نویسد پس از چند روز اقامت در امیدیه که یکی از شهرهای استان خوزستان می‌باشد به خط مقدم اعزام شدیم که در نزدیکی‌های پایگاه زید عراق مستقر شدیم  و در آنجا من به عنوان تک تیرانداز در گردان 953 تیپ المهدی مشغول به خدمت شدم .

دوستان و همسنگران ایشان در مورد خاطرات آن روزها می‌گویند که در یک شب قرار بود تعدادی از نیروها به گشت شناسایی بروند و نام محمد نیز جزء آنان بود ولی به عللی این مأموریت لغو شد در چهره محمد آثار غم و اندوه پیدا بود.  ناراحتی محمد از آن بود که نتوانسته آن شب ماموریتی که به انان محول شده بود انجام دهند .

مهر ماه سال 1361 محمد جهت ادامه تحصیل در دوره راهنمائی در مدرسه شهید زاهدی ثبت نام کرد.  شهیدعبدالرسول زاهدی  یکی از مبارزین  قبل از انقلاب  بود که جان خود را نثار پیروزی انقلاب  نمود . که به پاسداشت  یاداو  مدرسه راهنمائی بنمانع را به نام او نمگذاری کردند .

محمد در حین درس خواندن از جبهه غافل نماند و در پاییز همان سال در سوم آذر ماه سال 1361 به همراه تعدادی از دوستان راهی میدان نبرد حق و باطل شد و در گردان 998 تیپ المهدی (عج) به عنوان نیروی رزمی مشغول دفاع از ایران اسلامی شد .

 محمد در مورد این مقطع زمانی نیز می‌گوید قریب به 25 روز در پادگان دوکوهه در شهر اندیمشک بودیم و پس از آن به خط موسیان اعزام شدیم و 12 روز در خط مقدم ماندیم و سپس جهت مهیا شدن برای عملیات به دهلران عزیمت نمودیم .

 وی پس از اتمام مأموریت به بوشهر بازگشت و کلاس اول را به پایان رسانید .

 درتیرماه سال 1362 پس از اینکه گردان کربلا به جبهه اعزام شد و نتوانست با آن گردان به میدان جنگ برود   به شدت ناراحت بود و پس از چند روز با گردان قدس که از شهر بوشهر اعزام شدند روانه جبهه غرب کشور  شدو پس از چند روز  در عملیات والفجر 2 که دراواخر تیر ماه همان سال که با رمز در منطقه حاج عمران عراق  شروع شد به عنوان نیروی رزمی در عملیات شرکت کرد و در آخرین روز از اولین ماه دومین فصل سال یعنی 31 نیر در سن 14 سالگی با اصابت گلوله به پهلوی راستش جان شیرین خود را در طبق اخلاص نهاد و به پیشگاه حضرت دوست عرضه نمود و با پهلوی خونین خود شروع به نجوای عاشقانه با حضرت اباعبدا... نمود و همچون خادمی به ارباب خویش عرضه داشت که ای کاش دهها پهلو داشتم که نثار مادر پهلو شکسته‌ات می‌نمودم و آنگاه با دلی ارام به لقاء ا... پیوست و او هم  نمونه بارز یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة المرضیه شد .

 جسم پاکش چندین ساعت در ارتفاعات کردستان به روی زمین مانده بود. زیرا در آن زمان  به علت حجم شدید آتش  توپخانه دشمن  امکان انتقال جسدش به پشت خط امکان پذیر نبود و بعد از مدت زمانی با تلاش همرزمان به پشت خط انتقال داده شد .

 و یک روز قبل از تشیع پیکر پاکش خانواده و دوستان وی برای آخرین بار با جسدمحمد که به دلیل ماندن در سرما و نور آفتاب کبود شده در سردخانه بیمارستان نیروگاه اتمی با او دیدار ووداع  نمودند .

 و مراسم تشیع جنازه اودر بعد از ظهر روز 12 مرداد ماه سال 1362 در گرمای طاقت فرسای تابستان به همراه شهید ایرج کشفی که از شهدای شهر بوشهر بود از مقابل بسیج مرکزی بوشهر درخیابان امام خمینی (ره) تا گلزار شهدای بهشت صادق بوشهر  این دو کبوتر سبکبال را بدرقه کردند و آنان نیز سبکبال و آرام در میعادگاه عاشقان اباعبدالله ودر کنار دوستان و همرزمانش به خاک سپرده شد .

 مراسم ختم محمد در همان مسجدی که سالها به عنوان خادم و خدمتگزار آنجا بود برگزار شد .  و این بود گوشه‌ایی از زندگی یکی از بندگان شایسته و از یاران خمینی (ره)و به گفته خودش سرباز کوچک امام زمان (عج) و چه زیبا در وصیت نامه‌اش نوشته بود. که شما مردم همانند مردم کوفه که در حق حضرت اباعبدا... الحسین (ع) ظلم نمودند و او را با اهل بیت و اندک یاران تنها گذاشتند نباشید مبادا امام را تنها بگذارید .

از ویژگی خاص این شهید تقوی اطاعت از ولی امر خود و مسئولیت پذیری و نظم در امور بود .

 

 روحش شاد و یادش گرامی باد .



¤ نوشته شده توسط ر در ساعت 9:31 صبحدوشنبه 85 فروردین 21


لیست کل یادداشت های این وبلاگ


 

خانه| مدیریت| شناسنامه |ایمیل